دلنوشته های من

موج میزند احساس من در میان حرفهایم،تلالو اش را می بینی؟

از او خواستم؛ 

که،عصای پیری من شود،

نمی دانستم، 

که جوانیم را، 

معامله می کنم!!!....

نوشته شده در چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:,ساعت 12:6 توسط ترنم | |

 رفته رفته ،خشک شد

اشکها ،در دیده ام .

ریزه ریزه، پاک شد

خاطرت ،از ایده ام . 

تکه تکه ،پاره شد

قلب من ،در سینه ام.

تا کجا، خواهی ،چنین،

من،

مگر،

بازیچه ام؟؟؟؟

نوشته شده در سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,ساعت 14:18 توسط ترنم | |

 به انتظار نشستم ،دیدنت را

یا که شاید، بوییدنت را 

و چه، صبر عجولی!

نه آمدنی بود،

 ...نه... 

رسولی!!!

 

نوشته شده در چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:2 توسط ترنم | |


Power By: LoxBlog.Com