دلنوشته های من
موج میزند احساس من در میان حرفهایم،تلالو اش را می بینی؟
طمع! دندان دری است، که کندن ،،، درمان آن است!!! آنقدر، دلم ،گرفته است که؛ همه ی اطرافم را ، به سان ، ابرهای سیاه، می بینم و منتظر طوفانم!!! همچون، طعمه ی سگ شکاری، اسیر دندانهای، صبرم!!! نجاتم بده روزشمار اتاقم، می گوید، نه من، روی تک نیمکت قلبم، ....ماندگاری.... امروز، همه پتک بودند، و من، سنگدان! از تو انتظار نداشتم، سر سبد دوستان!!! قاصدک ، چه خبر؟ حال خوش را ،دیدی؟ شانس را ،بوسیدی؟ نگو که باز هم به او نرسیدی؟!! آنقدر که، زندگی، کتک می زند! جای زخم هایم را، نمی دانم.... چوپان که دروغگو نبود، گوسفندانش گرگ بودند!!! آدمیان، همه تان از نسل دروغید؛ دمتان گرم! وآیا از جنس سکوت،هم، بشری هست؟! از فلک های استاد ، فهمیدم دنیا، ضرب در سختی ها، می شود زندگی!!! معماهایت، همه تکراری شده اند. اگر می توانی! صورت مساله را ، عوض کن زندگی!!! دنیا! زین پس، دروغ هایت را، رنگ دیگری کن، دیگر، حنایت، پیش من، رنگی ندارد!!! آنقدر، دلم گرفته ، که حتی ، واژه ها هم، برایم، مرثیه می خوانند!!! نمی دانم، نیمه ی پر لیوان، سهم من است یا، نیمه خالی آن! ولی، می دانم سهم من است تنهایی محض... اشک هایم، عین حقیقت و لبخندم، فقط، رویاست...
Power By:
LoxBlog.Com |