دلنوشته های من
موج میزند احساس من در میان حرفهایم،تلالو اش را می بینی؟
من ،دلم می خواهد پیله بسازم دورم را! تا که، آرام گیرم، آنجا تا نبینم ،اینهمه،بد،از دنیا و ببینم،لذت،پروانه شدن را... آنقدر، از این فاصله ها ، دلگیرم! که ، هر روز، احوال تورا، من ، از این قاصدکا، میگیرم!!! شتاب ناگواری های دنیا، ،، با مهربانی تو،، آرام می شود... ..ماندگارباشی.. همیشه، دریا باش، تا من، اینگونه، در تو، غرق باشم!! خوابم می آید؛ یک بهانه است، می خواهم، در رویا، با تو باشم ... گریه نمی کنم! به تمام روزهای بی تو حساسم!!! اشک و لبخند، برایم فرقی ندارد، از بودنت شاد، و در نبودنت ، گریانم !!! اینکه ، دوستت دارم، یک، حقیقت است؛ تلخی اش را ، به مهربانی نگاهت، ببخش.... دوردستها را ، با تو، در دسترس ، خواهم کرد.... کاش، یا، تیمار تو، بودم یا که، جای تو بیمار... ای کاش ، لااقل، سایه ام، لبخند می زد... طنین صدای تو نوازشگر من بود، آنگاه که ، در انتظار دیدنت، خواب زمستانی مرا برده بود.... آنگاه، که به خاطراتم، خیره می شوم؛ سراب خیال تو، تشنگی تمام عمرم بود.... هر آنچه را ، که، سهمم نیست، می پذیرم جز ، تنهایی را!!! عجب خلقتی هستم، آدمیزاد!!! در لفظ،،،، اشرف مخلوقات!!! عجیب که، روزهایم را خودم می سازم، شادی ها را،خوشی ها را، ولی، گرفتاری هایش را خدا می سازد؟؟؟!!!!!
Power By:
LoxBlog.Com |